top of page

نظیره های مضمونی در شعر پارسی
مصاریع و ابيات متحدالمضمون


تحقيق، گردآوری، تدوين و تحشیه:
 احمد میرزنده دل


ناشر: نشر مجمع ذخائر اسلامی

سال نشر: ۱۳۹۸

nazireha-bothsides.png

     

دفتر ببین که معنویان چون نوشته اند

الفـاظ را فکنـده و مضمـون نوشته اند

(طالب آملی)

 

ادبيّات فارسي كه آيينة تمام‌نماي انديشه ها، باورها و آموزه هاي ايراني- اسلامي است، حاوي امثال و حِكَمي است كه هر يك مبيّن گوشه‌اي از ويژگي‌هاي فرهنگي ماست. آثار منظوم و منثور پارسي، سرشار از مضامين متنوّع و بديع، همخوان و همگرا، همگون و قریب و در مواردي دور از ذهن و غریب، متباين و واگرا و حتّي مخالف و متضادي است كه از مناظري كاملاً متفاوت و بعضاً پس از گذشت قرن ها به ذهن خلّاق، فهم رسا و فکر موجدِ مضمونِ شاعري نكته‌سنج، اديبي باريكبين، حکیمی بخرد و يا فرزانه‌اي انديشمند که به علوّ ادراک موصوف بوده و دلش سرمایه دار انواع مضامین و معانی بوده و برخوردار از قدرت معنی آفرینی شاعرانه، تازگیِ اندیشة حکیمانه، توأم با دلباختگیِ عاشقانه، سوز درونِ عارفانه یا شوخی و سرمستیِ رندانه است، در تأييد يا تكذيب گفتة متقدّمي یا همروزگاری خطور كرده، چنانکه بعضاً سخنی با قلّتِ الفاظ، بر معانی بسیار مشتمل است و تک بیتی که در تبیین نکته ای سروده شده، رساتر از کتابی می نماید که در باب همان موضوع نگاشته شود و از این رهگذر است که حکیم طوس در باب فضیلت ایجاز، چنین گفته  است:

بدو گفت روشن روان آن کسی      که کـوتـاه گوید به معنی بسی

و تصریح حضرت سعدی است بر همین معنا:

بگویم گرت هـوش اندر سر است              سخن هرچه کوته بُوَد، بهتر است

دیگر بزرگی چنین سروده است:

سخن هرچه کوتاه و معنی بلند       بـرِ اهـل دانـش بُـوَد دلپسـنـد

همچنین سرودة سلیم تهرانی، شاعر مضمون پرداز سدة یازدهم هجری است در تفاخر به توانایی سخنوری به طریق ایجاز:

"سلیم" آنچه به یک نکته ما بیان سازیم          اگر به شـرح درآرنـد، صـد رسـالـه شـود

شاه داعی شیرازی، شاعر عارف سدة هشتم هجری نیز چنین مدّعایی را مدّعی است:

طلـب کنیـد ز بیتـی که کرده باشم نظـم              معانیی که مرا در دو سه رساله فتاده است

سخنور گمنامی، متخلّص به "بیضا"، نغزپردازی را چنین ستوده است:

هر نکته ای ز قول تو، چندین حدیث گشت     هر مصرعی ز نظم تو، چندین کتاب شد

واعظ قزوینی، شاعر سدة یازدهم هجری در ردّ اطالة کلام و ذکر نامقبولیّت کلام طویل، اینطور سروده است:

مختصـر تـا نـبُـود حـرف، نگـردد مـقـبـول        بر سخن، طول سخن، چون خط بطلان باشد

آنچه در این دفتر مذکور افتاده، نتیجة مطالعه و بررسی اکثر دواوین و تذکره هایی است که نسخه ای چاپی یا خطی از آنها، هم اکنون در تصرّف ماست. تأمّل و تعمّق در این اشعار بی گمان می تواند اطّلاعات ذیقیمتی دربارة منش و روش زندگی و ویژگی های خُلقیِ حاکم بر خَلقی که در دوران سرایندگان آنها می زیسته اند، دراختیار قرار دهد. استدلال لزوم اندیشیدن در گفتار حکیمانة نیاکان ما، که مستمعان را مستِ معانیِ دلنشین می کند، چنین مورد تأکید فتّاحی نیشابوری، شاعر سدة نهم هجری قرارگرفته است:

تـأمـّلِ سخـنِ سـخـنـــوران قــدیـم       رواج دنیـی و نـامـوس دیـن بیفـزاید

چه بهتر از شـرفِ عیسوی خواص، بگـو       که با تو مردة صدساله در حدیث آید؟

درک صحیح کلام اندیشمندان پارسی گوی، به ذهن سپاری و بازگویی بجای آن، در نزد فرهیختگان ایرانی، خود از جمله شاخص های فرزانگی بشمار می آمده، چنانکه حکیم طوس نیز  بر آن تصریح نموده است:

سخـن بهتـر از گـوهـر شاهوار     چو بر جایگه بر برندش به کار[1]

درکمال شگفتی، مضامینی که شاید تصوّر شود بنا به اقتضای شرایط حاکم بر عصرما ابداع گردیده اند و امروزین میباشند را به استناد شعر پارسی، سابقه ای کهن است، چرا که سخنوری قرن ها پیش، همان مضمون را به کلام منظوم شیوایی بیان داشته است. به عنوان مثال، اصطلاح "جنگ نیابتی"[2] که در عصر ما بسیار متداول گردیده و به مفهوم بر حذر داشتن خود از درگیری مستقیم با دشمن و گماشتن و درگیرکردن دیگران در جنگ برای دستیابی به اهداف خود است، نه تنها مصداق داستانزد کهن "مار را به دست دشمن باید گرفت" می باشد، چنانکه سرودة حکیم انوری ابیوردی در سدة ششم هجری است:

تا به پایش، زمانه خـار سپـرد    تا به دستش، زمانه مار گرفت[3]

 بلکه در افزون بر هزار سال پیش چنین مورد اشارة حکیم اسدی طوسی قرار گرفته است:

به دست کسان چون توان کُشت شیر               نـبـایـد تــرا پـیـش او شـد دلـیــر[4]

نظیره های مضمونی در ادب منظوم پارسي به هر دو صورت بهره‌گيري از الفاظ مشابه و نيز عبارات متفاوت[5]، لیکن عمیق و همه فهم، بيان شده‌ و شعر متقدّمی، دستمایة کلام منظوم متأخرین واقع شده، چنانکه سرودة  اسیری لاهیجی است در اسرارالشّهود:

هر کس این معنی به نوعی بازگفـت          گـر نهـان و گر عیـان این راز گفـت

همو راست در دیوان اشعار:

یکی معنی است، گر صد، گر هزارست           بـه صـورت هـای گـونـاگـون مـصــوّر

همچنین، سرودة ناصرعلی سرهندی است در ذکر مضامين مشترك:

لفظ اگر دارد تفاوت، صورت و معنی یکیست           اختـلاف کفر و دین، آیینـه دار وحـدت است

شاعر گمنامی، موسوم به "شاملی" که در مجلّد چهارم "عرفات العاشقین و عرصات العارفین" از وی ذکری به میان                           

آمده، نیز در همین مضمون چنین سروده است:

صورت حال مـن و شرح غـم مجنـون یکی است             گر بُوَد هر یک به عنوانی، ولی مضمون یکی است

در بسیاری از موارد، قربِ معنی بواسطة "توارد" واقع شده، چنانکه بدون اخذ معنی یا سرقت ادبی، مضامین و تعبیراتی در خاطر شاعری نقش بسته، که مثل و مانند آن، قبلاً اثر فکر و طبع سخنوری متقدّم یا هم روزگار او بوده، بدون آنکه وی بر سابقة آن آگاه باشد[6].

حاجی محمّد گیلانی، شاعر سدة دوازدهم هجری، در نکوهش سرقت ادبی چنین سروده است:

کفن دزد از سخن دزد امتیاز فاحشی دارد         که آن پیراهن تن می برد، این جامة جان را

قدسی مشهدی، در شکایت از "کثرت سارقان معنی" چنین سروده است:

بهر هر کالای معنی، در کمین صد رهزن است              کاشکی صـد گنـج را یـک پـاسبـان می‌یافتم

                                    

ظریفی ساوجی، در باب سرقت اشعار مندرج در چهار دیوان  اشکی قمی، شاعر سدة دهم هجری، که در بستر مرگ به میرجدایی مصوّر ترمذی سپرد و او منتخبی از آن اشعار را به نام خود ثبت کرده، بقیّه را در آب شسته بود، چنین سروده است:

"اشکـیِ" نـامـراد را کُـشـتـی        عقـل، حیران خون خفتة اوست

بـه تـو وامـانـد چـار دیـوانـش       شعـر واماندة تـو، گفتـة اوسـت[7]

علیقلی خان والة داغستانی، صاحب تذکرة ریاض الشّعراء، در خلاصة البدیع، در بیان "سرقات شعری" اینچنین آورده است:

"بباید دانست که اتّفاق سخنوران در وجهی که دلالت بر مقصود کند، مثل تشبیه و استعاره و امثال آن، از عِداد سرقت نیست، چنانچه عارض را به گُل و زلف را به سنبل مانند کردن و شجاع را به شیر و جواد را به بحر گفتن. چه این معنی در عقول و عادات، استقرار دارد و فصحای عرب و عجم را از این گزیر نیست. امّا آنچه نام "سرقت" بر آن اطلاق می یابد، دو نوع است: ظاهر و غیرظاهر. و امّا نوع ظاهر آن بر دو ضرب است: ضرب اوّل آنکه لفظ و معنی شعر دیگری را بی هیچ تغییری در لفظ و معنی، به نام خود بخواند و این سرقت محض و دزدی خالص است. قسم دوم آنکه معنی تمام اخذ کند و نظم را با بعضی الفاظ تغییر دهد و این قسم را "مسخ" نامند. چنانچه در این دو شعر: 

عرفی:                هرعقـده ای که بود، گشـودم به زود فکـر          مانده ست عقده ای که به کارم، دل خود است  

حزین:        هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان          دل مانده همین عقدة دشوار و دگر هیچ

ضرب دوم از نوع ظاهر سرقت چنان است که معنی شعر دیگری را تمام اخذ نماید و به کسوت الفاظ دیگر برآرد و این را "سلخ" گویند. چنانچه در این دو بیت:

شیخ علی نقی کمره:   رحم است بر آن مرغ گرفتار که از وی         صیّـاد شـود غـافـل و در دام بـمـیـرد         

حزین:      ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد          در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد

امّا نوع غیرظاهر سرقت و آن بر چند قسم است. قسم اوّل آنکه شعر ثانی با شعر اوّل در معنی مشابه باشد و شاعر صاحب قدرت آن است که در خفای تشابه کوشد و معنی را از بابی به بابی ببرد. چنانچه در این دو شعر:

واعظ قزوینی:     همچـو لفظـی کـز میـان افتـاده باشد بر کنـار       گر به صورت دور از آن یاران، به معنی همدمیم        صائب تبریزی:   ما از تو جداییم، به صورت، نه به معنی        چـون فـاصلـة بـیـت بُـوَد فـاصلـة مـا                     

قسم دوم از نوع غیرظاهر آن است که معنی را از محلّی به محلّی نقل نمایند، چنانچه در این دو بیت:

وحید قزوینی:     هر گُل به یاد تو بالی گشوده است               خاکسترم چمن شده و پروانه ام هنوز

معزّ فطرت:     شد گردباد دامن صحرا غبار من          خاکم به باد رفته و دیوانه ام هنوز

قسم سوم از نوع غیرظاهر آنکه معنی ثانی، اعمّ و شامل تر از شعر اوّل باشد:

ناظم هروی:   از غلط بخشی ابنای زمان نیست عجب   کز گهـر، آب ستانند و به دریـا بخشند                     

صائب تبریزی:   بیشتر اهل سخاوت زر به مُنعم می دهند   آب این بیحاصلان، یکسر به دریا می رود   

قسم چهارم از نوع غیرظاهر، "قلب" است و آن چنان است که معنی شعر ثانی، نقیض معنی شعر اوّل باشد، چنانچه در این دو شعر:

شاپور تهرانی:     اینکه زد ناقة لیلی دو سه گامی به غلط          آسمان تا چه بلا بر سر مجنون آرد

حکیم شفایی اصفهانی:    به غلط هم نرود بر سر مجنون، لیلی       عاشق این بخت ندارد، سخنی ساخته اند

قسم پنجم از نوع غیرظاهر، اخذ معنی است و افزودن بر آن چیزی که باعث مزید حُسن کلام شود، چنانچه در این دو بیت:

میرشربی:      حرف محبّت است سراسر بیان ما             جز بر حدیث عشق نگردد زبان ما

کلیم کاشانی:      جز حرف عشق نیست سراسر بیان ما    چون شمع یک سخن گذرد بر زبان ما    

... اکثر اقسام غیرظاهر که ذکر شد به سبب خفای اخذ مقبول و ممدوح است بلکه از سرقت و اخذ دور و به تصرّف و ابداع نزدیک است. و بباید دانست که حکم به سرقت جایز نیست تا معلوم نشود که شاعر در حین املاء شعر، مضمون دیگری را به خاطر داشته و عمداً اخذ آن نموده، چه ممکن است که توارد خاطرها باشد و این شعر خلّاق المعانی کمال اسماعیل، دلیل این سخن است:

دو راهرو که به راهی روند بر یک سمت               عجب نباشد اگر اوفتند پی بر پی

...". [8]                                     

وحشی بافقی نیز بر این نکته تصریح نموده که هیچ مضمونی نیست که تا دوران وی، دوصد بار توسّط نظیره سازان به رشتة کلام درنیامده باشد:

معنیـی نیسـت به زنـدانِ عبارتشان بنـد           که نجَسته است دوصد مرتبه از قیدِ کلام

در نظیر این معنی و در بیتی با نقاط در بالا، امیر مینایی، شاعر شبه قارّة هند در سدة سیزدهم هجری با تصریح بر "زر" بودن مضمون، چنین سروده است: 

زرِ مضمون نمانده در ته خاک     نمـودش آشکـارا ذهـنِ درّاک

لیکن، میرغلامعلی آزاد بلگرامی، صاحب "تذکرة خزانة عامره" در پیشگفتار عالمانه ای که بر این اثر فاخر نگاشته، در استدلالِ نظر مخالف خود، چنین آورده است:

         "... امّا این که گویند مضمون نمانده، غیر مسلّم است زیرا که فیضِ مبدأ فیّاض نامتناهی است، اگر

  مضامین تمام شود، نقصان این کس سهل است، نقصان مبدأ فیّاض لازم می آید که تهیدست شده،

  از فیض رسانی بازماند و تعالی عَن ذَالِک عُلُّواً کَبیراً. بلی، سرمایة میخانة او خُم خُم به صرفِ می پرستان

  درآمد و تا انقراض دورِ عالم به صرف درآید و هنوز رشحه ای کم نشده باشد ...".

آتش اصفهانی نیز به "گوهر" بودن مضمون، چنین اشاره داشته است:

"آتش" از سادگی شعر حذر کن که تو را          زینتِ شاهدِ طبـع از گهـرِ مضمـون است

ابیات حاوی مضمونِ واحد، به سه بخش تقسیم شده اند. اوّل، ابیاتی که فراتر از بیتی است که نخستین بار مضمونی را بیان داشته است. دوم، ابیاتی که برابر با بیتی است که از لحاظ زمانی بر دیگر ابیات مقدّم است و سوم، ابیاتی که فروتر از بیت نخست سروده شده اند. در خصوص ارجحیّت بلاغیِ ابیات با مضمون یکسان بر یکدیگر، آمده است: "... و علما گفته اند که اگر ثانی از اوّل در بلاغت افزون باشد، محمود است و اگر دون باشد، مذموم و اگر مساوی باشد، فضیلت اوّل راست و ثانی بعید از ذمّ است، به شرطی که آثار سرقت هویدا نباشد..."[9]. 

میرغلامعلی آزاد بلگرامی، صاحب تذکرة سرو آزاد، پوشاندن جامه ای نو بر الفاظ کهنِ پیشینیان، توسّط نکته دانان را نه تنها محلِّ طعن ندانسته، بلکه آن را جایز شمرده است:

شاهد معنی که باشد جـامـة لفظش کهـن         نکته دانی گر حریر تازه پوشانَد، خوش است

لیکن، غنی کشمیری را عقیده متفاوت است. او بیان مکرّر هر مضمونی را، هرچند دلکش باشد، خالی از لطف دانسته:

در مکرّر بستنِ مضمونِ رنگین، لطف نیست        کم دهد رنگ ار کسی بندد حنـای بسته را       

اندر مقولة "لفظ و معنی"، بدیهی است که تعالی مفهوم نباید قربانی لفظ گردد، چنانکه مورد تصریح شاعر معاصر، مرحوم ابوالقاسم حالت، قرار گرفته است:

لـفـظ را بی معنـیِ عـالـی نـبـاشـد ارزشـی          چونکه خالی از معانی شد بیان، ژاژ است، ژاژ

در تصریح بر تقدّم معنی بر لفظ، صاحب تذکرة گلزار اعظم آورده است: "... با مناسبت لفظی، رعایت معنوی هم ضرور است، والّا شعر از پایة اعتبار می افتد، چنانچه در حدایق البلاغه می نویسد: باید دانست که شاعر را واجب است که چون متوجّه به صنایع لفظی شود، رعایت معنی را مقدّم دارد ... ".[10]

از کلام منظوم شیخ عبدالرّسول نیّر شیرازی، عارف آزادیخواه و سخنور معاصر است در باب "لفظ و معنی":

لفظ و معنی چون یکی شد در وجود        حـق بُـوَد گـردی اگـر قـربـانِ لفـظ[11]

اشتراك معنا، هميشه مستلزم اشتراك لفظ نيست. به سخن ديگر، تبلور مضمون سرودة شاعري در شعر سخنوري ديگر، مي‌تواند بدون كاربرد الفاظ مشابه صورت گيرد، چنانکه فرمودة مولانا جلال الدّین است که: "... سخن های بزرگان اگر به صد صورت مختلف باشد، چون حقّ یکی است، سخن دو چون باشد، امّا به صورت مخالف می نماید، به معنی یکی است و تفرقه در صورت است و در معنی همه جمعیّت است ...".[12] و امّا در باب "لفظ و مضمون"، صائب تبریزی در سدة یازدهم هجری چنین سروده است:

بی‌نیازست ز خَلـق، آنکه رسیدست به حـقّ                فارغ از لفظ بُوَد هر که به مضمون زده است

اشتراك مضامين در نظم پارسي فراوان است[13] و در اين مجموعه تنها به ذكر نمونه‌هايي از هر يك بسنده شد، چرا كه اشاره به تمامي موارد یافت شدة مضامين مشترك، امکان پذیر نبود، چنانکه سرودة محمود بیگ سالم است:

نمی گردید کـوتـه رشتـة معنی، رها کردم      حکایت بود بی پایان، به خاموشی ادا کردم

 و اینکه تلاش گردیده تا جای امکان رعایت اختصار به عمل آید، چنانکه سرودة حکیم نزاری قهستانی است:

سخن موجز و مختصر کرده ام       ز بـسـیـار، بـا انــدک آورده ام

خلاصه آنکه به گفتة حبیب مجتهد خراسانی، شاعر نیمة دوم قرن سیزدهم و ربع نخست سدة چهاردهم هجری:

سخن های بـزرگـان از پی و پیش              چو نیکو بنگری، از یک زبان است

مضمون بی اهمیّت و پیش پا افتاده نیز از نگاه تیزبین سخنوران پارسی گوی، به دور نمانده است، چنانکه سرودة مشربی قمی، شاعر عهد صفوی در سدة دهم هجری است:  

تُرک خونریزی که باشد قتل مردم، کیش او        پیش پا افتاده مضمونی است، سر در پیش او

عرفان اسلامی، مضمون مایة شعر بسیاری از عرفای شاعر و شاعران عارف بوده که با برخورداری از قدرت ایراد معانی، با خَلق مضامین پُربسامدی از این دست، ادبیّات پارسی را غنایی خاصّ بخشیده اند. بررسي تطبيقي اين مضامين، روشنگر واقعيت انكارناپذير تأكيد بزرگان اين مرز و بوم، اعمّ از عرفا، حكما، علما و ادبا بر لزوم پايبندي

 به اخلاقيّات، همچون حذر از دروغگویی و التزام به حقیقت گویی و راست روی، رعايت موازين انساني و خردورزي، ضمن اعتنای بر حقايقي چون چاره ناپذیری مرگ، ناپايداري جهان فاني و جاودانگي جهان باقي است[14].

تنوّع گفتارهاي منقول در كتاب حاضر، که همچون چمنی است به گُل های مضامینِ رنگین آراسته و امید که از خار و خاشاکِ عیب و نقصان، پیراسته، گواه صادقي است بر غناي زبان پارسي كه گنجينه‌اي است بي‌بديل در قالب اندرزهاي حكيمانه و پندآموز. عطّار نیشابوری، عارف شوریدة سدة هفتم هجری، در اشاره ای تفاخرآمیز به تنوّع گفتار خود، چنین سروده است:

گاهی سخنم به صد جنون بنویسید             گاه از سر صد عقل و فنون بنویسید

گـر از فضـلایـیـد به زر نقـش کنید            ور عـاشـق زارید، به خـون بنویسید

بايد افزود كه تكرار يك مضمون بخصوص با الفاظ متفاوت توسّط فرزانگان سخنور  اعصار مختلف، چنانکه سرودة غزالی مشهدی است:

صد نکته ولی یکی است معنـی      صد نامه ولی یکی است مضمون

از یکسو نشانة بارز تداول کاربرد آن در ادوار گوناگون و از سوی دیگر، بیانگر جايگاه آن مضمون، در صورت برخورداری از بار مفهومی یا اخلاقی مثبت، بعنوان يك "ارزش" و چنانچه دارای بار منفی باشد، نشانة "ضدّ ارزش" انگاشته شدن آن در فرهنگ ايراني است.

اسیری لاهیجی در اثر فاخر خود، "اسرارالشّهود"، یکی از شروط صاحبنظری را درک اهمیّت مفاهیم کلمات در مقایسه با ظواهر مشهود آنها دانسته است:

بگذر از نقش صُـوَر، معنـی نگـر              گر همی خواهی شوی صاحبنظر

دشواری یافتن مضامین بدیع و خَلق افکار نو در قالب عبارات موزون، چنین مورد اشارة جامع کشمیری، پارسی گوی هندی قرار گرفته است:

سخن سازی نه آسان است، عمری باید و جهدی         چو مویم شد سفیـد، اشعـار رنگینم بیـاضـی شد

داراب بیگ جویا تبریزی، شاعر سدة یازدهم هجری نیز بر این دشواری چنین تصریح کرده است:

چه خون ها می خورم تا برخورم بر شعر رنگینی      دلـم را غنچـه دارد فکـر معنـی هـای بیگـانـه

و نیز از محمّد قاسم گرامی اصفهانی، شاعر نیمة نخست سدة دوازدهم و ربع اوّل قرن سیزدهم هجری، است در این باب:

چون غنچه خون گردد جگر تا فکر یک مضمون کنم      جـان می رسد صـد ره به لـب، تا مصرعی موزون کنم

و اثر طبع ادیب صابر ترمذی، شاعر اواخر قرن پنجم و نیمة نخست سدة ششم هجری است، با لحنی متفاوت، بر جانگداز بودن آفرینش شعر روان:

شـعـر روان، ز آب روان سـیـنــه را بِـهْ اسـت        شـعـر روان، ز جــان و روانِ گـداخـتـه اسـت

نـادان چه دانـد آنکـه سخنـدان به گـاهِ نظـم            جان را گداخته است و از آن شعر ساخته است

و بدین لحاظ، آنانکه در این عرصه به توفیقاتی دست یافته اند، بدان تفاخر نموده اند.

 

[1] - شاهنامه، پادشاهی بهرام گور، ص404.

[2] - Proxy war.

[3] - دیوان اشعار – جلد اوّل - قصاید – ص 95.

[4] - گرشاسب نامه، ص345.

[5] - Tautology:تکرار بیان مضمون واحد با کلمات متفاوت 

[6] - "... این قِسم در اشعار بسیار واقع است، خواه بر سبیل توارد باشد، خواه به طریق سرقه، امّا اکثر توارد است که ننگ سرقه بر خود 

        پسندیدن، کار دون همّتان است، والله اعلم".       (قیام الدّین حیرت اکبرآبادی- تذکرة مقالات الشّعراء – ص50)

[7] - تذکرة سخنوران قم، ص34.

[8] - تذکرة ریاض الشّعراء – صص 1195 – 1192

[9] - تذکرة سرو آزاد، صص136 و 137.

      از کلام منظوم غنی کشمیری، شاعر سدة یازدهم هجری است در شکایت از همروزگارانی که اشعارش را به سرقت بردند:    

یـاران بـردنـد شعــر مـا را           افسـوس که نـام مـا نبردند      (دیوان اشعار- ص108)

      همو حتّی نزدیکی مضمون خود به مضمون پیش سرودة دیگری را خارج از "نزاکت ادبی" دانسته است:

از نزاکت اوفتـد مضمون مـن      گر به مضمون کسی پهلو زند     (دیوان اشعار- ص104)

[10] - محمّد غوث خان بهادر، متخلّص به "اعظم" – تذکرة گلزار اعظم – ص 284).

[11] - مضمون متفاوت مرتبط با "لفظ و معنی":

کی توان در گُلِ مصنوع، رخ یزدان دید؟ معنی از لفظ توان یافت، ولی نتوان دید

         (باقیا نائینی- تذکرة خزانة عامره- ص214)

[12] - فیه ما فیه، ص 57.

[13] - تاکنون چیزی گفته نشده که پیشتر نگفته باشند. (پابلیوس ترنتیوس افِر- نمایشنامه نویس روم باستان)

Nothing has yet been said that’s not been said before. (Publius Terentius Afer -  Terence)

[14] - علّت بی اعتنایی اکثر مردم به بیشتر اشعار، همانا بی اعتنایی اکثر اشعار به بیشتر مردم است. (آدریان میچل، شاعر، رمان نویس و

        نمایشنامه نویس انگلیسی در قرن گذشته)

Most people ignore most poetry because most poetry ignores most people. (Adrian Mitchell)

  • Instagram
  • Facebook
  • LinkedIn

©2022 توسط احمد میرزنده دل. 

bottom of page